بازنگری نظریه ی وصفی روایی نیمایوشیج در مقایسه با شعر کلاسیک
(مورد مطالعه غزلیات شمس مولوی)
|
فاطمه مدرسی، زهرا نوری |
|
|
چکیده: (4089 مشاهده) |
مدل «وصفی ـ روایی» شعر، مهمترین نظریهی نیمایوشیج در تغییر شعر کلاسیک و ایجاد شعر نو است. در برآمد ارائهی این مدل، ادبیات معاصر از سنت به نوآوری و از وصف به روایت حرکت کرد. اما آنچه قابل تأمل مینماید این است که نیما در آغاز راه بر مبنای این مدل، شعر کلاسیک به ویژه غزل را ذهنی تلقی کرد و اذعان داشت در غزل کلاسیک، روایتی وجود ندارد و آنچه هست قصهگویی است؛ حال آنکه بازنگری نظریهی او در ارتباط با شعر کلاسیک نشان میدهد تأکید او بر مسألهی عینیت در وصف، باعث شده دلالت ضمنی و زمان روایت که تحت تأثیر ذهنیت هستند، نادیده گرفته شود؛ به همین دلیل، در اشعار اولیهی او ساختار روایی نمیبینیم و صرفاً داستانگویی است. در این مقاله با هدف روشنگری مدل وصفی ـ روایی نیما، اشعار او با غزلیات شمس مولوی مقایسه شدهاست. نتیجهی مقایسه بیانگر این است که مولوی با همان ذهنیتگرایی در برخی غزلها، توانسته مطابق با مدل وصفی ـ روایی از قصهگویی به روایت نزدیک شود. نیما در دهههای آغازین شاعری با تأکیدی که بر عینیت داشته، از روایت به دور است، اما در میانهی راه با تجدید نظر در نظریهاش، به ذهنیتگرایی روی آورده و در این زمان توانستهاست به روایت نزدیک شود که نمونههای آن در اشعار بعد از سالهای 1325 دیده میشود.
|
|
واژههای کلیدی: مدل وصفی ـ روایی، نیما، غزلیات شمس، روایت، عینیت، ذهنیت. |
|
متن کامل [PDF 620 kb]
(1189 دریافت)
|
نوع مطالعه: پژوهشي |
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1398/6/17 | پذیرش: 1398/10/8 | انتشار: 1398/12/22
|
|
|
|
|
ارسال نظر درباره این مقاله |
|
|