دگردیسی بنمایهی «خضر» در ادب روایی فارسی
|
محمد پارسانسب |
|
|
چکیده: (4065 مشاهده) |
چکیده
برخی مفاهیم به سبب ورود در حوزههای مختلف تاریخ، دین، اسطوره و ... و به دلیل گره خوردگی با تخیّل، عاطفه، شعر و ادبیات چنان توسّعی یافته که قالب معانیِ قاموسی را در هم شکسته و به نمادهای شعری یا بنمایههای داستانی بدل شدهاند. یکی از این گونه مفاهیم، «خِضر» یا «خَضِر» است که نه تنها بنمایهای پربسامد و معنیآفرین بوده که به دلیل برخورداری از خصلت شناوری معنایی و انعطاف مفهومی، دچار دگردیسی شده، کارکردهای متعدد و گاه متناقضی یافته است. او که در آغاز ظهور، صاحب علم حقیقت و شناسای آب حیات است، در ادامهی سیر تکاملی خویش سر از عوالم عجایب عالم برمیآورد، سپس با ورود به حوزهی تصوّف، راهبر سالکان طریقت میشود؛ گاه آرزوهای مادی آنان را برآورده میسازد و در همین حوزه، حتی به راهزن طریقت بدل میشود. در وهلهی دیگر با ورود در فرهنگ عامه، نقش برآورندهی حاجات را ایفا میکند؛ شاه نشان میشود و گاه دست ظالمان را کوتاه میکند و در نهایت، در دورهی مدرنیسم در عرصهی ذهنیّت عامه پای مینهد و همچنان در ناخودآگاه ضمیر آنان، به حیات نامحسوس خود ادامه میدهد. از این منظر، خضر در ادب روایی فارسی از قالب صرف دینی و مقدس خود بیرون آمده، وجهی اسطورهای، کهن الگویی، معرفتشناختی و در مواردی نقش اجتماعی یافتهاست. این نوشتار قصد دارد تا چند و چون این دگردیسی را با رویکردی ساختارگرایانه و با گوشهی چشمی به مطالعات تاریخی و داستانی مورد واکاوی قرار دهد. |
|
|
|
متن کامل [PDF 373 kb]
(1244 دریافت)
|
نوع مطالعه: پژوهشي |
موضوع مقاله:
تخصصي دریافت: 1398/1/20 | پذیرش: 1398/4/13 | انتشار: 1398/6/28
|
|
|
|